نظریه اریکسون[۹]

 

بنابر نظریه تحول روانی –اجتماعی اریکسون،شکل گیری شخصیت برطبق مراحل وبراساس رشدبدنی که تعیین کننده کشش فردنسبت به جهان خارجی وهشیارشدن وی نسبت به آن است تحقق می پذیرد.‌بر اساس مراحل ۸ گانه تحول روانی –اجتماعی اریکسون،اهداف وسبک های فرزندپروری والدین درمراحل مختلف رشد تغییر می‌کند.درمرحله اول رشدروانی–اجتماعی اریکسون که اعتماد در برابر عدم اعتماد است واز تولد تا ۱۸ ماهگی را شامل می شود،هدف اصلی فرزندپروری در این مرحله ‌پاسخ‌گویی‌ به نیازهای فرزند است.هدف اصلی فرزندپروری برای کودکانی که در سنین ۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی به سرمی برندودر مرحله خودمختاری در برابر شک وتردید بسر می‌برند ،کنترل رفتار فرزندان است.برای کودک ۳ تا ۵ ساله که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه بسر می‌برد ،هدف عمده فرزند پروری باید پرورش خودگردانی باشد.مرحله چهارم که اریکسون این مرحله را کارایی در برابر احساس حقارت نامیده است وکودکان ۵ تا ۱۱ ساله را در بر می‌گیرد ،هدف اصلی فرزندپروری ترقی دادن وپیشرفت کودک است.در مرحله پنجم که دوران نوجوانی است(۱۱ تا ۱۳ سالگی)‌و مرحله هویت دربرابرآشفتگی است،هدف اصلی فرزندپروری تشویق به استقلال وحمایت های عاطفی است(هترینگتون،۱۹۷۸).

 

نظریه بامریند[۱۰]

 

تحقیقات معاصر در شیوه های فرزند پروری از مطالعات بامریند روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است(برگ -کراس[۱۱]، ۲۰۰۰).استنباط بامریند ازشیوه های فرزند پروری بر روی یک رویکرد تیپ شناسی بنا شده است که بر روی تر کیب اعمال فرزند پروری متفاوت متمرکز است در پژوهشی اولیه که از سوی بامریند (۱۹۷۸) انجام شد، مقایسه ای بین روش های تربیتی والدین و کودکان با خصوصیات مختلف صورت گرفت. روش کار ‌به این صورت بود که ‌بر اساس مشاهداتی که در خانه و مهدکودک انجام می شد، کودکان ‌بر اساس پنج معیار شایستگی، به ترتیب زیر مورد ارزیابی قرار می گرفتند: ۱ – خویشتن داری،۲ – تمایل به برخورداری توام با کنجکاوی و اشتیاق در برابر موقعیت های جدید و دور از انتظار۳- فعال بودن،۴- اتکا به خود،۵ – توانایی ابراز محبت به ‌هم‌بازی ها.

 

کودکان ‌بر اساس نمره هایی که در این پنج معیار به دست آوردند به سه گروه تقسیم شدند:

 

الف) گروهی که در تمام معیارها نمره های بالایی داشتند و کودکان شایسته و رشدیافته نامیده شدند. ب)گروهی که خویشتندار و متکی به خودبودندولی از موقعیت های جدید بیم داشتند و علاقه چندانی برای آمیزش با سایر کودکان از خود نشان نمی دادند.ج) گروهی نیز شامل کودکانی بودند که در تمام معیارها نمره های پائین داشتند، یعنی به کمک دیگران متکی بودند. از موقعیت های جدید کناره می گرفتند و در خویشتنداری نمره های پائین داشتند. این گروه رشدنایافته ترین گروه کودکان بودند که مورد مشاهده قرار گرفته بودند.سپس محققین با بهره گرفتن از مصاحبه و روش های مشاهده، چهار جنبه از رفتار والدین را مورد ارزیابی قرار دادند. این جنبه ها عبارتند از:

 

۱ – کنترل: میزانی که والدین سعی می‌کنند در فعالیت‌های کودکان دخالت کنند و وابستگی با پرخاشگری کودکان را مطابق با معیارهای خود تغییر می‌دهند.

 

۲- توقع رشدیافتگی: فشارهایی که به کودک وارد می شود تا عملکرد او با میزان توانایی وی هماهنگ شود.
۳ – وضوح ارتباط بین مادروکودک: میزان توانایی مادر در توضیح دلایل به هنگام اطاعت طلبیدن ازکودک و میزان توجه آن ها به عقاید واحساسات کودک.

 

۴ – فرزندنوازی (مراقبت): به میزان محبت و عطوفتی که نسبت به فرزندانشان از خود نشان می‌دهند و لذت بردن از پیشرفت فرزندانشان اشاره دارد. چنین والدینی مهربان و پرحرارت هستند و ارتباط خوبی با فرزندانشان برقرار می‌کنند. این افراد در عین حال که به عقاید فرزندانشان احترام قائل اند، ‌در مورد رفتارهائی که برای فرزندان خود مناسب می دانند، پیگیرانه و خالی از ابهام عمل می‌کنند.

 

بدین ترتیب بامریندازطریق مشاهداتی که در شرایط آزمایشگاهی به دست آورد واطلاعاتی که راجع به والدین کودکان ازطریق مشاهدات خانگی ومصاحبه هایی که هم ازمادران وهم ازپدران تنظیم نمود دریافت شیوه های فرزند پروری در دو بعد،با یکدیگر تفاوت دارند.بعد اول ،توقع[۱۲] و کنترل بعد دوم پذیرندگی واجابت کنندگی[۱۳] .ترکیب گوناگون دو بعد توقع/کنترل و پذیرندگی/اجابت کنندگی چهار شیوه فرزند پروری رابه وجود می آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است:مقتدرانه (دمکراتیک) ،مستبدانه،سهل گیر.چهارمین شیوه یعنی شیوه کناره گیر[۱۴](مسامحه کار) را محققان دیگری مورد مطالعه قرار داده‌اند(برک،۲۰۰۱). بر اساس نظریه بامریند،شیوه های فرزند پروری به عنوان واسطه ی بین متغیرهای هنجاری آنان و جامعه پذیری کودکانشان عمل می‌کند.سبک های فرزندپروری هم دارای نقش حمایتی و هم غیر حمایتی هستند که البته پیامد به کارگیری هریک از آن ها بر تحول کودک متفاوت است(سانتراک، ۲۰۰۷).بامریند(۱۹۹۱) بیان می‌کند که والدین دیکتاتور،روابط سرد همراه با کنترل زیاد برفرزندان خود اعمال می‌کنند.والدین مقتدر،کنترل خودرا همراه با رابطه ی گرم و ‌پاسخ‌گویی‌ بر فرزندان خود دارند .در حالی که والدین سهل گیر،انتظارات اندکی از فرزندان خود داشته وهیچ گونه کنترل وپاسخگویی هم نسبت به آنان ندارند.

 

والدین قاطع : به صورت افرادی گرم وصمیمی توصیف شده اند در عین حال بر آنچه که کودکانشان انجام می‌دهند کنترل دارند. آن ها برای خواسته هایی که از فرزندانشان دارند از دلایل وتوضیحات منطقی استفاده می‌کنند. این والدین تلاش دارند که برفرزندانشان گوشزد نمایند که رفتار آن ها چه تاثیری بر دیگران می‌گذارد.والدین مقتدر(اقتدارگرا) به صورت افرادی با صمیمیت و محبت زیاد (این گونه والدین در زندگی فرزندان خود مشارکت کرده و به نیازهای آن ها پاسخ می‌دهند) و کنترل رفتاری (آن ها محدودیت های واضح و مناسب با سن فرزندان برای رفتارهای او در نظر می گیرند) تعریف می‌شوند. والدین مقتدر معیارهایی به فرزندان نشان می‌دهند که طبق آن ها زندگی کنند. غالبا” می خواهند چیزهایی را از نوجوان خود بیاموزند (ریتمن[۱۵] و همکاران، ۲۰۰۲).

 

والدین سهل گیر:به صورت والدینی توصیف شده اند که سعی دارند برای کودکان خودمحیطی گرم آرام وپذیرا به وجود آورند، خواسته های اندکی از فرزندان خود دارند، وبر آنچه آن ها انجام می‌دهند کنترل ونظارت ندارند. این والدین به فرزندان خود آزادی بیش ازحد می‌دهند ‌و خطای آن ها را نادیده می گیرند(ریتمن و همکاران، ۲۰۰۲).

 

والدین مستبد: فاقد گرمی و صمیمیت در روابط خود با فرزندان هستند انتظار دارند که فرزندان خواسته ها وتقاضاهای آن ها را بدون بحث وبی چون وچرا برآورده کنند. در این خانواده ها به کودکان اجازه ابراز عقیده داده نمی شود وفرصت کمی برای تفکر درباره موقعیت‌ها یا به کار گیری استدلال وجود دارد(ریتمن و همکاران، ۲۰۰۲).

 

انواع سبک های فرزندپروری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...